شمارهی خبر : 79848 | تعداد بازدید : 90
چهارشنبه 5 دی ماه 1403 ساعت 10:43
گرامی باد یاد همه درگذشتگان پنجم دی ماه در زلزله تلخ شهر بم
باشگاه فرهنگی ورزشی صنعت مس کرمان در سالگرد زلزله تلخ بم در پنجم دی ماه سال 1382 یادی میکند با قرائت حمد و فاتحه از همهی درگذشتگان آن روز تلخ و بازهم تسلیت میگوید به همهی بازماندگان از این حادثه که داغی دردشان تا ابد تازه میماند.
باشگاه فرهنگی ورزشی صنعت مس کرمان در سالگرد زلزله تلخ بم در پنجم دی ماه سال 1382 یادی میکند با قرائت حمد و فاتحه از همهی درگذشتگان آن روز تلخ و بازهم تسلیت میگوید به همهی بازماندگان از این حادثه که داغی دردشان تا ابد تازه میماند.
و دست بر دعا برمیداریم که دیگر هرگز و هرگز فاجعهای به این عمق دردناک را برای همنوعان خود نبینیم و خشم طبیعت با رحم الهی بر ما گذر شود.... الهی آمین...
داغ داریم نه داغـی که بر آن اخم کنیم
مرگمان باد اگر شکوه ای از زخم کنیم
مرد آن است که از نسل سیاوش باشد
"عاشقی شیوهی رندان بلا کش باشد "
چند قرن است که زخمی متوالی دارند
از کویــر آمدهها بغض سفالـــــــی دارند
بنویسید گلــــو هــــای شما راه بهشت
بنویسید مرا شهر مرا خشت به خشت
بنویسید زنـی مُرد کــــه زنبیل نداشت
پسری زیر زمین بود و پدر بیل نداشت
بنویسید که با عطر وضو آوردند
نعش دلدار مرا لای پتــو آوردند
زلفها گرچه پر از خاک و لبش گرچه کبود
"دوش مــیآمد و رخساره بر افروخته بود
خوب داند که به این سینه چه ها می گذرد
هر که از کوچه ی معشوقه ما می گذرد
بنویسید غـــم و خشت و تگرگ آمده بود
از در و پنجره ها ضجـــهی مرگ آمده بود
شهر آنقدر پریشان شده بود از تاریخ
شاه قاجار بـــه دلداری ارگ آمده بود
با دلی پر شده از زخـــم نمک میخوردیم
دوش وقت سحر از غصه ترک میخوردیم
بنویسید کـــه بم مظهر گمنامی هاست
سرزمین نفس زخمی بسطامیهاست
ننویسید کـــه بـــم تلـــی از آواره شده است
بم به خال لب یک دوست گرفتار شده است
مثل وقتی که دل چلچلهای میشکند
مرد هـــم زیر غــــم زلزلهای میشکند
زیر بارِ غــم شهرم جگـرم می سوزد
به خدا بال و پرم بال و پرم میسوزد
مثل مرغی شده دل در قفسی از آتش
هــــر قدر این ور آن ور بپرم مـــیسوزد
بوی نارنج و حناهای نکـــوبیده بخیـــــــر!
که در این شهر ِ پر از دود سرم میسوزد
چارهای نیست گلم قسمت من هم این است
دل بـــــه هـــر سرو قدی مـیسپرم میسوزد
الغرض از غـــــم دنیــا گلهای نیست عزیز!
گلهای هست اگر، حوصلهای نیست عزیز!
یاد دادند به ما نخل ِ کمر تا نکنیم
آنچــــه داریــم ز بیگانه تمنا نکنیم
آسمان هست، غزل هست، کبوتر داریم
باید این چـــادر ماتـــــــــــم زده را برداریم
تن ِ ترد ِ همه ی چلچله ها در خاک و
پای هــــر گور، چهل نخل تنـاور داریم
مشتی از خاک تو را باد که پاشید به شهر
پشت هــر حنجــــــــره یک ایرج دیگر داریم
مثل ققنــــوس ز ما باز شرر خواهد خاست
بم همین طور نمیماند و بر خواهد خاست
داغ دیدیم شما داغ نبینبد قبول!
تبــری همنفس باغ نبینید قبول!
هیـــچ جای دل آباد شما بـــــم نشود
سایهی لطف خدا از سر ما کم نشود
گاه گاهی به لب عشق صدامان بکنید
داغ دیدیــــم امیــد است دعامان بکنید
بــم به امید خدا شاد و جوان خواهد شد
"نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد "
(حامد عسگری)