شمارهی خبر : 12880 | تعداد بازدید : 1199
یکشنبه 27 خرداد ماه 1397 ساعت 11:15
تبریک باشگاه مس به خانواده فوتبال کشور/در انتظار پرواز یک پروانه
باشگاه فرهنگی ورزشی صنعت مس کرمان،کسب پیروزی غیورمردان تیم ملی فوتبال کشورمان پس از 20 سال در رقابتهای جام جهانی را به جامعه فوتبال کشور تبریک میگوید و آرزوی موفقیت برای این تیم شایسته در ادامه بازیها دارد.
باشگاه فرهنگی ورزشی صنعت مس کرمان،کسب پیروزی غیورمردان تیم ملی فوتبال کشورمان پس از 20 سال در رقابتهای جام جهانی را به جامعه فوتبال کشور تبریک میگوید و آرزوی موفقیت برای این تیم شایسته در ادامه بازیها دارد.
هر تیمی در جام جهانی یک برگ برنده دارد. حداقل یکی. حالا یا دیگران آن برگ برنده را انتخاب و اعلام میکنند یا خودشان میگویند فلان بازیکن یا فلان ویژگی تیمی، برگ برنده ما در جام جهانی است. شاید هم برگ برنده یک تیم، تفکرات کادر فنی و مربیان باشد. همه اینها امکانپذیر است. مثلا نیمار را برگ برنده برزیل، مسی را برگ برنده آرژانتین، خط هافبک رویایی اسپانیا را برگ برنده این تیم یا میزبانی را برگ برنده روسیه میدانند. اگر بخواهیم به تیم ملی خودمان نگاه کنیم چه چیزی را میتوانیم به عنوان برگ برنده یا عامل تفاوت انتخاب کنیم. چیزی که بتوانیم فارغ از روحیهدادنهای معمول و دلخوشیهای خوشبینانه به آن تکیه کنیم و امید ببنیدیم؟
رسانههای خارجی در چند وقت اخیر راجع به این موضوع، البته نه دقیقا با لفظ برگ برنده، صحبت کردهاند. رسانههای داخلی هم به این موضوع پرداختهاند. معمولا در صحبتها به گزینههایی مثل سردار آزمون، تفکرات مربی باتجربهای مثل کارلوس کیروش، روحیه تیمی، ناشناخته بودن ایران و چیزهایی از این دست اشاره میشود. میتوان هر کدام از این گزینهها را بررسی کرد و در نهایت پذیرفت که البته هیچکدامشان نمیتوانند به عنوان برگ برنده تلقی شوند. مثلا سردار آزمون مهاجم با کیفیت و خوبی در لول خودش است، یا کیروش هرچقدر هم باهوش و کاربلد باشد باز باید مهرههای لازم را هم در اختیار داشته باشد. روحیه تیمی و جنگندگی بیشتر از اینکه برگ برنده یک تیم باشد تعارف است، چرا که بعید است از سی و دو تیمی که به جام جهانی میآیند، تیمی از این خصیصه خالی باشد. ناشناخته بودن هم که چندینسال پیش مدام کارشناسان و گزارشگران ما توی تلویزیون میگفتند، الان مصداق ندارد. سادهلوحانه است که فکر کنیم در عصر اطلاعات اسپانیا و پرتغال و مراکش از تیم ما شناخت کافی ندارند.
پس باید چه کار کرد؟ آیا هیچچیزی نیست که ما بتوانیم به آن دلخوش کنیم؟ چیزی نیست که ما را امیدوار نگه دارد؟ لااقل تا شروع بازیها. چیزی نیست که با فکر کردن به آن خودمان را از الان بازنده ندانیم؟ به نظر میرسد چیزی وجود دارد که در نگاه اول بسیار کلی و انتزاعی است، اما با نگاهی دقیقتر میتوان حتی روی آن حساب هم باز کرد.
«گای ریچی» کارگردان بریتانیایی فیلمی دارد به اسم «ضامن، قنداق و دو لوله تفنگ شلیک شده» که اتفاقا «وینی جونز» بازیکن سابق فوتبال و مجری و بازیگر فعلی سینما و تلویزیون در آن فیلم اولین بازی خودش را جلوی دوربین انجام داد. قصه فیلم در مورد یک گروه جوان بیکار است که میخواهند کار بزرگی انجام دهند و پول زیادی به جیب بزنند. اما آنها در قماربازی پوکر نه تنها پولی به جیب نمیزنند بلکه نیممیلیون پوند هم بدهکار میشوند. به یکی از خفنترین و ترسناکترین گروههای خلافکار. گروهی که اگر پولش را به دست نیاورد از شکستن انگشتها شروع میکند و به متلاشی کردن جمجمه میرسد. آن چهار جوان برای جبران ضرر و نجات زندگیشان تصمیم میگیرند از یک گروه خلافکار دیگر ماریجوانا بدزدند و به یک گروه خلافکار دیگر بفروشند و با گرفتن پول و پس دادن بدهیشان از مخمصه نجات پیدا کنند. حالا یک گروه جوان و تازهکار و بچه مثبت افتادند وسط سه گروه بزرگ مافیایی و خلافکار. گروههایی که یکی از یکی وحشیتر به نظر میرسند. دیدن فیلم را به شما توصیه میکنم و داستان را بیش از این لو نمیدهم، در همین حد بگویم که برآیند برخوردها و سلسله حوادث، در حالی که کسی در ابتدا شانسی برای آن جوانها قائل نبود نابودی تمام گروههای مافیایی و زنده ماندن آن چهار جوان میشود.
شاید بعد از دیدن فیلم این احساس به شما دست بدهد که گای ریچی معتقد به شانس است. و الان هم دارید پیش خودتان فکر میکنید که این فیلم و یک گروه جوان در کنار سه گروه مافیایی چقدر شبیه گروه ما در جام جهانی است و من قصد دارم این دو مقوله را با هم مقایسه کنم و در نهایت به اینجا برسیم که برگ برنده ما در جام جهانی شانس است. اینکه سه تیم اسپانیا و پرتغال و مراکش همدیگر را تخریب کنند، آن وقت ما شاید با یک برد بتوانیم صعود کنیم. ایده خوبی است اما منظور من دقیقا این نیست. و البته باید در موردش صحبت کرد.
گای ریچی در فیلمش معتقد به شانس نیست. او معتقد به عنصر تصادف است. عنصر تصادف خیلی شبیه به شانس است اما دقیقا خود شانس نیست. گای ریچی معتقد است و این اعتقاد را دارد با فیلمش نشان میدهد که سازوکار جهان بر مبنای تصادف است. آدمهای افراطی در این طرز تفکر نظریه معروف بالهای پروانه در آفریقا و طوفان در کانادا را مطرح میکنند. نمیخواهم وارد این بحث و نظریه بشوم اما یکی از مهمترین نکاتی که در موردش صحبت میشود این است که نظریه آشوب متفاوت از مقولهای به اسم شانس است. یا بهتر بگوییم شانس بخشی از نظریه آشوب است.
یکی از جاهایی که خیلی میشود در مورد درستی نظریه آشوب صحبت کرد فوتبال است. حتما این جمله کلیشهای را بارها شنیدهاید که فوتبال غیر قابل پیشبینی است. یکی از اصلیترین جذابیتهای این ورزش همین غالب بودن عنصر تصادف در سلسله حوادث بازی است. تیمهای بزرگ سعی میکنند تا حد ممکن بتوانند بر عنصر تصادف غلبه کنند و جریان بازی را به دست بگیرند. با تربیت بازیکنان با کیفیتتر، با تمرینهای دشوارتر، با برنامهریزی دقیقتر. اما همه میدانیم که دست گرفتن بازی به شکل صددرصدی امری محال است. این ویژگی زندگی است. این ویژگی فوتبال است. یکی از دلایلی که میگوییم فوتبال شبیه زندگی است همین است. وگرنه در شطرنج و شنا و دوومیدانی و نمیدانم هزار ورزش دیگر از این خبرها نیست.
نکتهای که در فیلم گای ریچی وجود دارد این است که آن چهار جوان کمشانس و کوچولو در مقابل آن گروههای مافیایی توانستند از تصادفات و اتفاقات به نحو احسن استفاده کنند. اینجاست که شانس از مسأله خارج میشود. اینجاست که برگ برنده ما خودش را نشان میدهد. برگ برنده تیم ما این است که ما داریم فوتبال بازی میکنم نه ورزش دیگری. خود فوتبال برگ برنده ماست. کاری که ما باید بکنیم این است که حواسمان به سلسله تصادفات ناگزیر در بازی باشد و آنقدر بازیکنان از نظر روحی و تمرکز بالا باشند که جریان تصادفات و حوادث را درک کنند و در لحظات حساس بتوانند رویش تأثیر بگذارند. سیستم دنیا سیستم آشوب است. شاید در همین روزها در دورترین نقطه دنیا نسبت به روسیه، در استرالیا، پروانهای دارد از پیله خارج میشود که به هم خوردن بالهایش در چند روز آینده بتواند باعث صعود تیم ما از گروهمان شود.