شمارهی خبر : 1266 | تعداد بازدید : 1170
شنبه 15 آبان ماه 1395 ساعت 10:02
درگذشت آقای منصور پورحیدری بر فوتبال ایران تسلیت باد
باشگاه فرهنگی ورزشی صنعت مس کرمان درگذشت آقای منصور پورحیدری پیشکسوت فوتبال ایران را به جامعهی ورزش تسلیت عرض مینماید.
باشگاه فرهنگی ورزشی صنعت مس کرمان درگذشت آقای منصور پورحیدری پیشکسوت فوتبال ایران را به جامعهی ورزش تسلیت عرض مینماید.
از آخرین بازماندههای بزرگان نسل سبیل بود... نسلی که صفرهای نجومی فوتبال را ندید ولی خیلی از حرمتها را به چشم دید که امروز تقریبا در کتابهای قصه فقط میتوان سراغشان را گرفت... حرمت فریاد مردم که از ته دل روی سکوها زده میشد و غیرتی ناب در زمین میخواست... حرمت فوتبالی که بدون غش کردن در زمین به سمت این و آن صادقانه از دل برمیآمد و به دل مینشست... حرمت بزرگترهایی که البته منصورخان پورحیدری یکی از شاخصترینهای نسل طلایی سبیل در فوتبال ایران بود.
پورحیدری از یادگاران آن دوران بود و شاید همان دیدن چهرهی او با همان سبیلهای جنتل مآبانهاش به خیلیها آرامش میداد که هنوز هستند در فوتبال این مملکت بزرگترهایی که با وجود بزرگ خود میتوانند خیلی از مشکلات بزرگ را حل میکنند بیانکه خیلیها اصلا آن را بفهمند و شاید فقط وقتی کمبود آنها را میفهیم که دیگر نباشند و حالا با رفتن منصور خان از همین ساعت خواهیم فهمید که نبودنش چقدر برای ما درد به جا میگذارد.
پورحیدری بزرگ بود چراکه هیچ وقت همانند خیلی از هم نسلان خودش منم را در حرفهایش دیکته نمیکرد... آنها یاد گرفته بودند که منت کار انجام دادهی خود را هم بر سر دیگران نگذارند چه رسد به نسلهای بعدشان که منت هزار کار ناکرده بر سر ما گذاشتند و فخر آن را البته میلیاردی به ما فروختند....
همین دو ستارهای که امروز پرچم اصلی کری خوانی آبیهای پایتخت شده است و تا ابد هم خواهد بود با دستان همین منصور پورحیدری بر بالای لوگوی باشگاه ثبت شد اما منصور پورحیدری زمانی به پدر استقلالیها شهرت یافت که دیگر میدانست فقط با عصا و تخت بیمارستان است که می تواند بفهمد دیگران پدری او برای استقلال را درک کرده اند.
پورحیدری خیلی دیر فهمید که لقب پدر برازندهاش بوده است چراکه مردم خیلی دیر فهمیدند که او و البته هم قطارانش چه کار بزرگی برای استقلال کردهاند... چراکه او و امثال او هیچگاه در حرفهایشان، در عصبانیتهایشان، در دفاع کردنهایشان نگفتند که "من" استقلال را قهرمان آسیا کردم...
پورحیدری که شاید امروز لقب پدر استقلال را پیدا کرده است خیلی پیشتر از اینها برای استقلال پدری کرده بود... روزی که فاجعهای در حد بازی ایران و بحرین برای استقلال رقم زدند و شکستی برای استقلال ثبت شد که یک عمر راز در دل خود نگه داشت...
روزی که استقلال با مساوی هم در انزلی قهرمان میشد اما پورحیدری که همه کار برای قهرمان کردن استقلال در آن فصل کرده بود، فکر همه چیز را کرده بود جز اینکه عدهای از درون نخواهند استقلال قهرمان شود و همین هم شد...
شاید هرکه دیگر جای پورحیدری بود چنان این دستهای پشت پرده را تا ابد علم میکرد، که این بازی خاص تا همیشه به عنوان یکی از مجهولات تاریخ باشگاه استقلال باقی میماند و یک عمر همگان با آن انتقام بگیرند.
ولی پورحیدری که در راس آن تیم بود تمام رازهای این بازی را دل دل خودش نگه داشت و هیچگاه انها را فریاد نکرد و درست بعد از همین بازی هم بود که دیگر هیچگاه به طور ثابت روی نیمکت استقلال به عنوان سرمربی ننشست تا رازهای این بازی فقط دل او را چنگ بزند و بس و هیچگاه با ماجراهای آن بازی خود را تبرئه نکرد تا مبادا هوای خانهای که او برایش پدری میکرد بهم بریزد...
پورحیدری آن روزی پدر استقلال شد که خانهی خود را حتی به بهای خانهی شیکتر و بزرگتر و مجهزتر از تیم ملی طاق نزد و حتی زمانی که همه او را در راس تیم ملی به واسطهی قهرمانی در بازی های آسیایی و نتایج خوب برابر مکزیک، آمریکا ستایش میکردند، با اولین بفرما برای ورود به خانهی آبی خودش، به سرعت به آنجا برگشت تا اوضاع خانهی خودش را سامان بخشد که البته در فصل بعد هم با قهرمانی استقلال در آخرین دورهی لیگ آزادگان بخشید...
حتی اگر پورحیدری هم دلش نمیخواست که به حق لقب پدری را برای این خانه کسب کند، اما مردم و تاریخ عادلانهتر از آن هستند که قضاوتشان به خطا برود.... امروز که آقای پدر روی دستها بالا و پائین میشود تا ابد این لقب برای او محفوظ میماند تا یادمان باشد اگر تلاش صادقانهای در کار باشد حتی اگر در تمام عمر پس زده شویم بازهم در جایی ناممان به نیکی ثبت میشود که هیچگاه خدشهای بر آن نیافتاد... درست مثل یکی از همین بزرگان نسل سبیل...آقای پدر...منصور پورحیدری...